black flower(p,97)

black flower(p,97)

دانگ هی دهنش رو باز کرد و با کمک شین یانگ شروع به غذا خوردن کرد.

شین یانگ با حوصله و عشق تمام محتوایات ظرف ها رو به خورد همسرش داد.

دانگ هی واقعا کم غذا میخورد و این شین یانگ رو به شدت نگران سلامتیش می کرد.

آخرین قاشق برنجم تو دهن دانگ هی گذاشت و دهن کوچولوی دانگ هی رو با دستمال پاک کرد.

دانگ هی : آب می خوام.

شین یانگ لیوان آب رو نزدیک لباش برد تا تشنگی دانگ هی رو برطرف کنه.

شین یانگ: شنیدم کیونگسو برات پنکیک سبزیجات درست کرده اما تو ظرف غذاش رو پرت کردی و بهش حرفای ناراحت کننده ای زدی.

دانگ هی لباش رو روی هم فشار داد.

دانگ هی سرش رو کج کرد و به دیوار آبی رنگ با ابرهای کوچولوش زل زد.

دانگ هی: اون حق نداشت پنکیک سبزیجات درست کنه.... هیچکس تو این خونه حق نداره....

دانگ هی بینی سرخش رو بالا کشید.

دانگ هی: یادت میاد عزیزم مین هیون عاشق پنکیک سبزیجات بود و آشپز اکثر روز ها براش درست میکرد
اما هیچ وقت از اون غذا بدش نمیومد و هربار با اشتها میخوردش....
وقتی برگشت می خوام خودم براش درست کنم تا اون موقع این غذا رو نمی خوریم.

شین یانگ: دانگ هی عزیزم کیونگسو نمی دونست و گرنه اینکارو نمی کرد.

دانگ هی پوزخند زد.

شین یانگ: کیونگسو دوست داره تو رو به چشم مادرش میبینه و می خواد تو هم دوستش داشته باشی...
میتونی باهاش یکم مهربون تر باشی؟
دیدگاه ها (۰)

black flower(p,98)

black flower(p,99)

black flower(p,96)

black flower(p,95)

black flower(p,229)

black flower(p,228)

black flower(p,230)

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط